صدای با ل قُقنوسان پس از چند
ين فرا موشی ، خاموشی
، صبور ِ پيرم،
ای خنياگر ِ پارين
وپيرارين ! چه وحشتناک
خواهد بود آوازی که از چنگ
تو برخيزد. چه
وحشتناک خواهد
بود آن آواز که از حلقوم
اين چنگ غبار آگين
تمام سوکوارا
نت که در تبعيد
تاريخ ا ند، دو باره باز
هم آوای غمگين
شان طنين ِ شوق
خواهد داشت ؟ شنيدی يا
نه آن آواز خونين
را ؟- نه آواز پر
جبريل `*، صدای بال
ققنوسانِ صحراهای
ِ شبگير است که بال اتشان
مرگی ديگر ، اندر
آرزوی زا د نی ديگر
، حريقی درد
ناک اندوخته در
اين شب تاريک ، در آلسوی
ِ پائيز : نه جندان
دور، همين نزديک
. بهار عشق
سرخ است اين و عقل
سبز .* بپرس از رهروان
ِ آنسوی مهتاب
نيمه شَب : پس از آنجا
کجا ، يارب ؟ در آنجايی
که آن ققنوس آتش
می زند خود را ، پس از آنجا
کجا ففنوس بال
افشان کند در آتشی
ديگر ؟ خوشا مرگی
دگر ، با آرزوی
زايشی ديگر. بيست
وسوم تير 1347 تهران .* مقايسه شود با سهروردی |